کد مطلب:314067 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171

گفت شما را به خدا شما هم یا اباالفضل بگویید
جناب حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد نجفی زنجانی، از علمای زنجان، در یادداشتی كه به دفتر انتشارات مكتب الحسین علیه السلام فرستاده است چنین می نویسد:

در تاریخ 1348 هجری شمسی به عنوان تبلیغ در ایام ماه مبارك رمضان از قم به منطقه ی طارم كه از توابع زنجان است رفته بودم. آنجا در روستایی به نام زهتورآباد انجام وظیفه می نمودم و بعد از پایان ماه مبارك رمضان درصدد برآمدم كه به زنجان برگردم. آن زمان، وسیله ی نقل و انتقال غیر از اسب و قاطر در روستا نبود، لذا به اتفاق چند نفر مكاری (كرایه دهنده ی اسب و قاطر) از آنجا به طرف زنجان حركت كردیم. آنان به این جانب خیلی احترام كردند و كتاب و وسایل مرا حمل نموده و خودم را نیز بر قاطری سوار كردند. پس از عبور از رودخانه ی «قزل اوزن» می بایست از كوهی عبور می كردیم. جاده فوق العاده ناهنجار بود و پرتگاهی عمیق داشت. این آقایان برای صرف غذا و دادن علوفه به حیوانات همراه توقف كردند. در این بین یكی از قاطرها كه بارش پارو و دسته ی بیل بود، در اثر كج شدن بار از پهلو به زمین افتاد و به سمت دره معلق زد، به طوری كه همگی



[ صفحه 466]



گفتند اگر به دره بیفتد دیگر سالم نمی ماند. صاحب قاطر هم جوانی بود كه از نظر مالی ضعیف بود. وی با دلی سوزناك فریاد زد: یا اباالفضل العباس ادركنی! و رو به ما كرده و خطاب به ما گفت: شما را به خدا، شما هم یا اباالفضل بگویید! ما هم همگی یك صدا فریاد زدیم: یا اباالفضل العباس، ادركنی! یك دفعه بار قاطر به طرف طول منحرف شد و دسته ی بیلها به زمین فرورفت و متوقف شد! اگر یك چرخ دیگر زده بود به دره می افتاد، آن وقت دیگر قابل نجات نبود.

بارها را باز كردند و قاطر را از آن خطر هولناك نجات داده به جاده آوردند، صاحب قاطر شدیدا گریه می كرد و از كرامت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام یاد می كرد.